تحلیل تهاجم به یمن بر اساس رئالیسم تهاجمی
رئالیسم تهاجمی بر مفروضههایی مبتنی است که میتوان آن را اینگونه خلاصه نمود:
وضعیت آنارشی بینالمللی، سبب میشود که «امنیت» امری کمیاب شود و در چنین حالتی است که دولتها میکوشند با به حداکثر رساندن امتیازات نسبی، محدوده ایمن برای خود فراهم سازند. تاریخ، نشان داده است که دولتها در شرایطی که بسیار ثروتمند میشوند، به ایجاد یا تقویت ارتشهای خود برای داشتن نیروی نظامی کارآمد روی میآورند با این هدف که نفوذ بینالمللی خود را گسترش دهند. در روند تصمیمگیری داخلی، «شوک ادراکی» بسیار اهمیت دارد و آن رویدادهای خاصی است که سیاستمداران را متوجه اثرات بلند مدت آن میکند که نوعا با دیده تهدید به آن نگریسته میشود. بنابراین میتوان مدل واقعگرایی تهاجمی را چنین ترسیم نمود:
در ماجرای تهاجم عربستان میتوان هر دو عامل را بهخوبی شناسایی کرد. از یک سو، ثروت سرشار نفتی عربستان به حدی است که اقتصاد ملّی عربستان، قدرت جذب همه آنرا نداشت و بنابراین بخشی از آن در کشورهای غربی سرمایهگذاری میشود.[1] فروش روزانه نفت، سود سرشاری را برای عربستان به ارمغان میآورد و این درحالی است که میلیونها شهروند این کشور همچنان در فقر و بیسوادی و محرومیت مطلق بسرمیبرند، درحالی که کمی آن طرفتر نشانههای ثروت و دارایی کلان و شکمبارگی و سبک زندگی غربی به خوبی قابل ملاحظه است.[2] این کشور بزرگترین وارد کننده تسلیحات از ایالات متحده است. همین افزایش ثروت، سبب تمایل سران عربستان برای نقشآفرینی در سطح منطقه، جهان اسلام و شاید هم بینالملل شده است. اعطای وامهای کلان به کشورهای اسلامی و حضور فعال در مسائل و موضوعات جاری منطقه در همین راستا ارزیابی میشود.
از سوی دیگر، شوک ادراکی ناشی از انقلاب اسلامی ایران و توان الگوبخشی و نفوذپذیری گسترده آن که سطح منطقه را دربرگرفته است و تا جهان اسلام و نیز کشورهای مستقل پیش رفته است و این سبب واهمه سران عربستان نسبت به عقب افتادن از ایران در نزاع همیشگیاش با ایران است. شکست در موضوعات دیگر از جمله عراق و سوریه و لبنان و همجواری گروه انصار الله با مرزهای جنوبی عربستان، سبب نوعی نگرش و تهدید تلقی نمودن جریانات اخیر است و این نتیجهای جز اتخاذ سیاست تهاجمی علیه نزدیکترین دشمن همپیمان ایران یعنی جریانات انقلابی یمن میشود.