نظریه خلافت رشیدرضا
1. ضرورت خلافت:
رشید رضا طرفدار اندیشه پیوند میان دین و سیاست بود و داروی شفابخش درد جوامع اسلامی را در بازگشت به اسلام راستین و احیای خلافت و نیز اندیشه اصلاحی می دانست .
در شرایطی که الغای امپراتوری عثمانی ،پیشرفت تمدن غرب و موج ملی گرایی را در میان ملت های عربی اسلامی پیش آورده بود مباحثی درباره آینده خلافت و رابطه دین و دولت در کشورهای عربی در حال طرح بود .رشید رضا ضمن نگرانی از گسترش دولت ملی و پیامدهای قوم گرایی در صدد طرح بازگشت مجدد خلافت اسلامی بود.در جهت طرح مجدد خلافت او ناچزیر بود دو نکته را در نظر بگیرد:
1) نقد خلافت تاریخی و تمایز میان خلافت خلفای راشدین (نوع آرمانی خلافت ) و خلافت متغلبه.او خلافت خلفای راشدین را نوع آرمانی خلافت دانسته و در صدد احیا و تحکیم ارکان آن بود. در مقابل ، خلافت متغلبه را که با معاویه شروع می شد در طول تاریخ تا زمان لغو خلافت مورد انتقاد قرار می داد.
به لحاظ تاریخی رشید رضا نقطه شروع انحراف را در زمان معاویه می داند .سرپیچی از اصول جهانی اسلام برای نخستین بار توسط معاویه آغاز شد.او برای جانشینی پسرش ،یزید جهت منصب خلافت به (زور ،قدرت و پول )متوسل شد.او سنت پادشاهان را جانشین سنت پیامبر(ص) و اصحاب او کرد.حلافت از اصل انتخابی بودن خالی شد و وسیله ای برای درگیری های قومی ،قبیله ای و روحیه برتری جویی شد.این انحراف سرچشمه تمامی شوربختی ها و ناکامی های مسلمانان در گذشته و حال است.سپس تمامی جهان اسلام اعم از اعراب ،غیر اعراب و... در انحطاط جامعه بزرگ اسلامی دخیل بوده اند . در دوران اخیر در امپراتوری عثمانی نیز ترک ها سهمی عظیم در انحطاط جهان اسلام داشته اند.
2) رشید رضا ناگزیر بود ضمن تمایز میان خلافت خلفای راشدین و متغلبه ، خلافت آرمانی مورد نظرش (خلافت راشدین) را به نوعی با ملی گرایی روبه رشد عصر خویش سازگار کند. مسائل جدید پیش رو، الگوی اندیشه سیاسی او را متمایز از افکار قدیم می کند.
2. مبانی خلافت:
1) اجماع بر خلافت : رشید رضا در مبحث خلافت و وجوب آن علاوه بر اصل حکومت به شکل و نوع آن نیز توجه دارد ومستند این اجماع را نه عقل بلکه شرع می داند.یعنی وجوب خلافت را وجوب نفسی می داند.از نظر او تشکیل حکومت بنا به دلایل شرعی و عقلی بر امت واجب است و وجوب حکومت صرفا ناشی از خداوند نیست.(انگونه که فقه سیاسی شیعه بدان قائل است)
2) وجوب شورا:رشید رضا با تاکید بر وجوب شورا در شکل گیری امامت با اندیشه ماوردی و فقه الخلافه سنتی فاصله می گیرد.تاکید بر وجوب شورا از سوی رشید رضا از موارد مهم تمایزمیان وی و دیگران است.او با نفی صلاحیت خلیفه برای تعیین جانشین آینده اقتدار خلیفه را شکسته و شورا را به عنوان مرجع صلاحیت در تعیین ولی و عزل او معرفی میکند.
3) ولایت اهل حل و عقد: وی اهل حل و عقد را اهل شورا و مصداق اولوالامر می داند که با بیعت آنها امامت(امامت عظما= خلافت) منعقد می شود.پذیرش استخلاف و تعیین جانشین نیز منوط به رضایت آنها است.
4) اصل بیعت: با تاکیدی که بر نقش اهل حل و عقد شد ، بیعت از جمله اصول نظام برای خلافت محسوب می شود .پس از مشورت اهل حل و عقد از یک طرف و امام منتخب از سوی دیگر ،قراردادی به نام مبایعه منعقد می شود.لذا بیعت قراردادی دوجانبه و مشروط(به شرایط تعینی از سوی اهل حل و عقد )است.
5) از نظر او اگر چه احیای خلافت ضروری است اما چون خلیفه معصوم نیست پس باید درکنار نهاد خلافت روش ها و راهها و تشکیلات جدیدی پیش بینی کرد که نقش آن محدود نمودن خلیفه و وادار کردن او به رعایت قوانین و اصل شورا باشد.