نظریات نوسازی 4
3. نظریات نوسازی؛ رویکرد سیاسی
نظریه کلمن: نظریه «تمایز ساختاری – برابری – قابلیت» کلمن تاحدی با نظریه جامعهشناختی اسلمسر تشابه دارد، زیرا هر دو نظریهپرداز بحثهای خود را با فرآیند تمایز ساختاری آغاز میکنند. بهنظر کلمن،قواعد نوسازی سیاسی را باید در فرآیندهای زیر جستجو کرد:
· انفکاک ساختار سیاسی؛
· لائیک شدن فرهنگ سیاسی همراه با ویژگی برابری؛
· افزایش قابلیت نظام سیاسی (کارآمدی) که در نتیجه دو عامل قبلی به دست میآید.
عامل اول، به تمایز ساختاری و تخصصی شدن نقشها اشاره دارد که موجب افزایش پیچیدگی در ساختارها و وابستگی متقابل میان نهادهای سیاسی میشود.
عامل دوم، اشاره به این نکته است که اصولا سیاست نوسازی، تلاشی در جهت تحقق برابری است و مصادیق آن عبارت است از: برابری توزیعی (شهروندی عام)، برابری حقوقی (غلبه قواعد حقوقی)، برابری در فرصتها (غلبه شایستهسالاری)، برابری در مشارکت (شرکت عامه مردم در نظام سیاسی).
عامل سوم، همان کارآمدی نظام سیاسی است که در حقیقت، غایتِ نوسازی همان کارآمدی نظام سیاسی است که موارد زیر از شواهد بر وجود آن است: میزان اشتراک سیاسی، میزان کارآمدی در اجرای تصمیمات سیاسی، قدرت نفوذ نهادهای مرکزی حکومت، نهادینه شدن سازماندهی و رویه سیاسی، قابلیت جذب تشکیلات و تقاضاهای جدید سیاسی، قابلیت حلوفصل مشکلات.
کلمن همانند اسلمسر بحث خود را با مشکلات نوسازی به پایان میبرد و در مرور خود بر ادبیات نوسازی سیاسی به شش بحران اشاره میکند:
1. بحران هویت ملی (انتقال مرجع وفاداری از گروههای قدیمی به ملت)؛
2. بحران مشرعیت سیاسی (تلاش دولت جدید برای کسب مشروعیت)؛
3. بحران نفوذ (عدم توانایی در اجرای کامل سیاستها در سراسر جامعه)؛
4. بحران مشارکت (فقدان نهادهای خاص بهمنظور انتقال تقاضاها به دولت)؛
5. بحران همبستگی (تشدید تنوع و واگرایی میان گروههای مختلف سیاسی)؛
6. بحران توزیع (عدم توانایی دولت در تأمین رشد اقتصادی و توزیع کالا و خدمات).[1]
https://virgool.io/tag/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%B4