نظریات نوسازی 5
4. بررسی نظریات نوسازی
1. تبارشناسی: نظریات نوسازی در امریکا متولد شد و در مقابل آن نظریات وابستگی قرار دارد؛ تفاوت این دو نظریه در تعیین عامل عقب ماندگی جهان سوم است که آن عامل را یا داخلی (نظریه نوسازی) و یا خارجی (نظریه وابستگی) میدانند. مکتب نوسازی دارای تبار امریکایی است، درحالیکه مکتب وابستگی در امریکای لاتین و توسط نومارکسیستها ارائه شد. باید دانسته شود که از سال ۱۹۵۰ یک پارادایم در حوزه توسعه شکل گرفته است که از نظریههای کلاسیک که به آن اشاره شد شروع میشود و تا نظریاتی از قبیل نظریه پایان تاریخ فوکویاما ادامه پیدا میکند؛ بنابراین، نظریاتی مانند پایان تاریخ و برخورد تمدنها را نیز میتوان در حوزه نظریات توسعه جای داد.
2. بررسی مبانی و مفروضهها: هرکدام از این نظریات بر مبانی خاصی استوار گردیدهاند که در یک نگاه کلان، یا مبتنی بر مبانی تکاملگرایی هستند و یا کارکردگرایی. نکته مهم در نقد و بررسی هر گزاره علمی، بررسی مبانی آن است، در غیر اینصورت ممکن است در بررسی خود از گزارههای علمی، موارد حاشیهای و کماهمیت را لحاظ کنیم و آنها را بهعنوان انتقادات اصلی مطرح کنیم. به همین مناسبت مبانی و مفروضههای هر دو دیدگاه تکاملگرایی و کارکردگرایی را از نظر میگذرانیم تا در ادامه بتوانیم به نقد آنها بپردازیم.
الف. مبانی و مفروضههای تکاملگرایی: محققین نوسازی، ویژگیهای زیر را بهصورت ضمنی در نظریات خود وارد ساختهاند:
1) یک فرآیند مرحلهبهمرحله است؛
2) یک فرآیند تجانسآفرین است؛[1]
3) یک فرآیند اروپاییشدن یا آمریکاییشدن است؛[2]
4) یک فرآیند غیرقابلبرگشت است؛[3]
5) یک فرآیند روبهپیشرفت است؛[4]
6) یک فرآیند طولانی است.[5]
ب. مبانی و مفروضههای کارکردگرایی: کارکردگرایی، تأکید خود را بر وابستگی متقابل نهادهای اجتماعی، اهمیت متغیرهای الگویی در سطح فرهنگی و اجتنابناپذیری فرایند تغییر از طریق تعادل خودمحور قرار میدهند که بهشدت تحت تأثیر نظریه پارسونز میباشد. مبانی کارکردگرایی عبارت است از:
1) نوسازی فرایندی نظامیافته است؛[6]
2) فرآیندی انتقالدهنده است؛[7]
3) فرآیندی درونزاست.[8] و [9]
3. پیامدهای نظریه نوسازی: این نظریات، ابتدا در قالب نقش جدیدی که ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم برای رهبری جهان بر عهده گرفت، معنی پیدا کرد و به این ترتیب دارای سه پیامد مهم میباشد:
اول: این نظریات، پشتوانه تئوریک رفتار سیاست خارجی امریکا است و توجیه کننده رفتار آنان در کشورهای جهان سوم است و بر اساس آن کشورهای سنتی و عقبمانده برای هدایت و رهبری خود باید به کشورهای پیشرفته مراجعه کنند؛
دوم: تهدید کمونیسم برای امریکا جدی است و هدف از اعمال سیاستهای نوسازی، سد کردن نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم است؛ هر کشوری که خواهان پیشرفت و توسعه میباشد از مسیری که ایالات متحده عبور کرده است، گذرنماید و این منجر به دوری از کمونیسم میشود؛
سوم: نظریات نوسازی به «سیاست کمکهای خارجی امریکا برای انجام اصلاحات در جهان سوم» مشروعیت میبخشد.[10]
4. انتقادات از نظریات نوسازی: انتقادات بنیادین از نظریات نوسازی همان انتقاداتی است که نومارکسیستها بر آن وارد ساختهاند، اما پیش از طرح آن انتقادات، به انتقاداتی که اندیشمندان علوم اجتماعی نسبت به مکتب نوسازی مطرح کردهاند میپردازیم.
اول: توسعه، امری تکخطی نیست؛ توصیه به نوسازی ناشی از تعصب نژادی دانشمندان غربی است، چون غالب محققین نوسازی، آمریکایی و اروپایی هستند و بر این اعتقادند که ارزشهای فرهنگی غرب، طبیعیترین و بهترین ارزشهای دنیا میباشند و اینگونه اعتقاد به برتری غرب یک اندیشه نژادپرستانه است. همین سبب میشود از دیگر راههای توسعه و نوسازی غفلت شود یا بهعبارت دیگر طبق دیدگاه محققین نوسازی که تبار امریکایی دارند، اساسا هیچ راه دیگری برای نوسازی و تحول در کشورهای جهان سوم بهغیر مدل نوسازی غربی وجود ندارد. تفکر نوسازی بر پایه تکاملگرایی خطّی استوار است درحالیکه این امر در تاریخ بشر ثابت نشده است و بلکه عکس آن ثابتشده است چراکه یک قرن رشد، ممکن است به سقوط ختم شود مثل وقوع جنگهای جهانی بعد از رشد اندیشه انسانمداری و لزوم رعایت حقوق بشر و یا رشد اندیشههای ضدّاخلاقی در جهان غرب امروز.
دوم: عدم تعارض سنت و نوسازی؛ میان سنت و نوسازی تعارض ذاتی برقرار نیست، زیرا در جوامع سنتی هم تغییر و تحول وجود داشته است و همان سنت قدیمی به مرور، تغییرات جدید را میپذیرفت و آن را در قلمرو خود درونی میکرد. ممکن است در برخی موارد میان سنت و نوسازی «تزاحم» پیش آید، اما میان آن دو «تعارض» وجود ندارد و آن تزاحم هم به مرور زمان برطرف میشود. شاهد بر این ادعا که در جوامع سنتی ،ارزشهای جدید وجود داشته است، جامعه سنتی چین میباشد که مبتنی بر روابط انتسابی و خاصگرایانه بود، اما در عین حال یک نظام آزمون غیرشخصی وجود داشت که بر صلاحیتهای عامگرایانه و اکتسابی تأکید مینمود. از سوی دیگر، ارزشهای سنتی نیز در جوامع مدرن وجود دارد و اساسا هیچ چیزی نمیتواند بهسرعت جایگزین ارزشهای سنتی شود، مانند اقبال به داروهای گیاهی و سنتی در جوامع مدرن امروزی در کنار استفاده از داروهای شیمیایی.
سوم: انتقادات روششناسی؛ اولا- مباحثات پژوهشگران نوسازی چنان کلی و عمومی (انتزاعی) است که به دشواری میتوان یافت در مورد چه کشوری و چه دوره تاریخی بحث میکنند؛ ثانیا- تحقیقات انجامشده توسط محققین نوسازی فاقد مطالعات تاریخی پسین و پیشین است. آنان بهسادگی تحقیقات یک دوره مفروض را تحقیقاتی تاریخی و معتبر برای همه زمانها بهحساب میآورند و تاریخ همه کشورها را مثل تاریخ اروپا فرض میکنند.
چهارم: توجیه فریب؛ اولا- دیدگاه نوسازی چیزی بیش از یک ایدئولوژی جنگ سرد نیست که برای توجیه دخالتهای آمریکا در جهان سوم طراحی شده است. از همین رو فرانک که از نظریهپردازان مکتب وابستگی است ادعا میکند که علوم اجتماعی برای امپراتوریها امریکای شمالی، در واقع چهره عریان و برهنهای است که در پشت فریبهای ایدئولوژیک قرار دارد؛ ثانیا- پژوهشگران نوسازی توجّه اندکی به نقش عوامل خارجی نظیر تاریخ استعمار، سلطه شرکتهای چندملیتی بر اقتصاد این کشورها، الگوهای نابرابر تجارت غرب و کشورهای جهان سوم و ماهیت نظام بینالملل داشتهاند.[11]
[1]. معتقدند: نوسازی، گرایش به همکاری را در میان جوامع افزایش میدهد؛ چنانکه لوی میگوید: «هرچه زمان پیش میرود، آنها و ما بهطور روزافزونی به هم شبیه خواهیم شد ... چون الگوهای نوسازی بهگونهای است که هر چه جوامع نوگراتر شوند بیشتر به یکدیگر شبیه خواهند شد.
[2]. تلقی این نظریات این است که کشورهای اروپایی و امریکا از رونق اقتصادی بینشیر و دموکراسی باثبات برخوردارند و چون این کشورها پیشرفتهترین کشورهای جهان بهشمار میروند، بهعنوان الگویی جهت تقلید دیررسیدگان درآمدهاند.
[3]. همین که کشورهای جهان سوم در تماس با غرب قرار گیرند، دیگر نمیتوانند از حرکت بهسمت نوسازی اجتناب ورزند. گرچه ضریب تغییر کشورها با یکدیگر متفاوت است، اما جهت تغییر در میان آنها تفاوتی نخواهد داشت.
[4]. اگرچه نوسازی دارای معضلات و بحرانهایی میباشد، اما در دراز مدت امری مطلوب بهشمار میآید که گریزی از آن نیست.
[5] نوسازی، یک تغییر تدریجی و تکاملی است، نه یک تحول انقلابی.
[6]. شامل تمام عرصههای زندگی میشود از قبیل صنعتیشدن، شهرنشینی، تحرک اجتماعی، تمایز ساختاری، جدایی دین از سیاست، مشارکت و تمرکزگرایی.
[7]. باید ساختارهای سنتی بهکلی نابودشده و با ساختارهای مدرن جایگزین شود، زیرا اساسا «سنت» و «نوگرایی» مفاهیمی نامتقارن محسوب میشوند.
[8]. نوسازی، تغییرات را درونی میکند؛ مثلا تغییرات در نهاد خانواده بر اساس تمایز ساختاری، دیگر نهادها مانند اقتصاد، رسانههای جمعی، پلیس و نظایر آن را نیز با تغییر مواجه میکند. در فرایند نوسازی، تغییر از یک نقطه آغاز میشود و به تدریج سایر نقاط را نیز در برمیگیرد.
[9]. آلوین ی.سو، همان، صص: 48 - 51
[10]. آلوین ی.سو، همان، ص: 52
[11]. آلوین ی.سو، همان، صص: 72 - 78