دانش سیاسی

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ

نظریات نوسازی 5

4. بررسی نظریات نوسازی

  
تغییر اجتماعی و توسعه: آلوین سو

1. تبارشناسی: نظریات نوسازی در امریکا متولد شد و در مقابل آن نظریات وابستگی قرار دارد؛ تفاوت این دو نظریه در تعیین عامل عقب ماندگی جهان سوم است که  آن عامل را یا داخلی (نظریه نوسازی) و یا خارجی (نظریه وابستگی) می‌دانند. مکتب نوسازی دارای تبار امریکایی است، درحالی­که مکتب وابستگی در امریکای لاتین و توسط نومارکسیست‌ها ارائه شد. باید دانسته شود که از سال ۱۹۵۰ یک پارادایم در حوزه توسعه شکل گرفته است که از نظریه‌های  کلاسیک که به آن اشاره شد شروع می­شود و تا  نظریاتی از قبیل نظریه پایان تاریخ فوکویاما ادامه پیدا می­کند؛ بنابراین، نظریاتی مانند پایان تاریخ و برخورد تمدن­ها را نیز می­توان در حوزه نظریات توسعه جای داد.

2. بررسی مبانی و مفروضه­‌ها: هرکدام از این نظریات بر مبانی خاصی استوار گردیده­اند که در یک نگاه کلان، یا مبتنی بر مبانی تکامل­گرایی هستند و یا کارکردگرایی. نکته مهم در نقد و بررسی هر گزاره علمی، بررسی مبانی آن است، در غیر این­صورت ممکن است در بررسی خود از گزاره­های علمی، موارد حاشیه­ای و کم­اهمیت را لحاظ کنیم و آن­ها را به­عنوان انتقادات اصلی مطرح کنیم. به همین مناسبت مبانی و مفروضه­های هر دو دیدگاه تکامل­گرایی و کارکردگرایی را از نظر می­گذرانیم تا در ادامه بتوانیم به نقد آن­ها بپردازیم.

الف. مبانی و مفروضه­‌های تکامل­گرایی: محققین نوسازی، ویژگی­های زیر را به­صورت ضمنی در نظریات خود وارد ساخته­اند:

1)      یک فرآیند مرحله‌به‌مرحله است؛

2)      یک فرآیند تجانس­آفرین است؛[1]

3)      یک فرآیند اروپایی­شدن یا آمریکایی­شدن است؛[2]

4)      یک فرآیند غیرقابل­برگشت است؛[3]

5)      یک فرآیند روبه­پیشرفت است؛[4]

6)      یک فرآیند طولانی است.[5]

ب. مبانی و مفروضه‌­های کارکردگرایی: کارکردگرایی، تأکید خود را بر وابستگی متقابل نهادهای اجتماعی، اهمیت متغیرهای الگویی در سطح فرهنگی و اجتناب­ناپذیری فرایند تغییر از طریق تعادل خودمحور قرار می­دهند که به­شدت تحت تأثیر نظریه پارسونز می­باشد. مبانی کارکردگرایی عبارت است از:

1)      نوسازی فرایندی نظام‌یافته است؛[6]

2)      فرآیندی انتقال‌دهنده است؛[7]

3)      فرآیندی درون‌زاست.[8] و [9]


3. پیامدهای نظریه نوسازی: این نظریات، ابتدا در قالب نقش جدیدی که ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم برای رهبری جهان بر عهده گرفت، معنی پیدا کرد و به این ترتیب دارای سه پیامد مهم می­باشد:

اول: این نظریات، پشتوانه تئوریک رفتار سیاست خارجی امریکا است و توجیه کننده رفتار آنان در کشورهای جهان سوم است و بر اساس آن کشورهای سنتی و عقب­مانده برای هدایت و رهبری خود باید به کشورهای پیشرفته مراجعه کنند؛

دوم: تهدید کمونیسم برای امریکا جدی است و هدف از اعمال سیاست­های نوسازی، سد کردن نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم است؛ هر کشوری که خواهان پیشرفت و توسعه می­باشد از مسیری که ایالات متحده عبور کرده است، گذرنماید و این منجر به دوری از کمونیسم می­شود؛

سوم: نظریات نوسازی به «سیاست کمک­های خارجی امریکا برای انجام اصلاحات در جهان سوم» مشروعیت می‌بخشد.[10]


4. انتقادات از نظریات نوسازی: انتقادات بنیادین از نظریات نوسازی همان انتقاداتی است که نومارکسیست­ها بر آن وارد ساخته­اند، اما پیش از طرح آن انتقادات، به انتقاداتی که اندیشمندان علوم اجتماعی نسبت به مکتب نوسازی مطرح کرده­اند می­پردازیم.

اول: توسعه، امری تک­خطی نیست؛ توصیه به نوسازی ناشی از تعصب نژادی دانشمندان غربی است، چون غالب محققین نوسازی، آمریکایی و اروپایی هستند و بر این اعتقادند که ارزش‌های فرهنگی غرب، طبیعی­ترین و بهترین ارزش‌های دنیا می‌باشند و این‌گونه اعتقاد به برتری غرب یک اندیشه نژادپرستانه است. همین سبب می­شود از دیگر راه­های توسعه و نوسازی غفلت شود یا به­عبارت دیگر طبق دیدگاه محققین نوسازی که تبار امریکایی دارند، اساسا هیچ راه دیگری برای نوسازی و تحول در کشورهای جهان سوم به­غیر مدل نوسازی غربی وجود ندارد. تفکر نوسازی بر پایه تکامل­گرایی خطّی استوار است درحالی‌که این امر در تاریخ بشر ثابت نشده است و بلکه عکس آن ثابت‌شده است چراکه یک قرن رشد، ممکن است به سقوط ختم شود مثل وقوع جنگ‌های جهانی بعد از رشد اندیشه انسان­مداری و لزوم رعایت حقوق بشر و یا رشد اندیشه‌های ضدّاخلاقی در جهان غرب امروز.

دوم: عدم تعارض سنت و نوسازی؛ میان سنت و نوسازی تعارض ذاتی برقرار نیست، زیرا در جوامع سنتی هم تغییر و تحول وجود داشته است و همان سنت قدیمی به مرور، تغییرات جدید را می­پذیرفت و آن را در قلمرو خود درونی می­کرد. ممکن است در برخی موارد میان سنت و نوسازی «تزاحم» پیش آید، اما میان آن دو «تعارض» وجود ندارد و آن تزاحم هم به مرور زمان برطرف می­شود. شاهد بر این ادعا که در جوامع سنتی ،ارزش­های جدید وجود داشته است، جامعه سنتی چین می­باشد که مبتنی بر روابط انتسابی و خاص­گرایانه بود، اما در عین حال یک نظام آزمون غیرشخصی وجود داشت که بر صلاحیت­های عام­گرایانه و اکتسابی تأکید می­نمود. از سوی دیگر، ارزش­های سنتی نیز در جوامع مدرن وجود دارد و اساسا هیچ چیزی نمی­تواند به­سرعت جایگزین ارزش­های سنتی شود، مانند اقبال به داروهای گیاهی و سنتی در جوامع مدرن امروزی در کنار استفاده از داروهای شیمیایی.

سوم: انتقادات روش­شناسی؛ اولا- مباحثات پژوهشگران نوسازی چنان کلی و عمومی (انتزاعی) است که به دشواری می­توان یافت در مورد چه کشوری و چه دوره تاریخی بحث می­کنند؛ ثانیا- تحقیقات انجام‌شده توسط محققین نوسازی فاقد مطالعات تاریخی پسین و پیشین است. آنان به‌سادگی تحقیقات یک دوره مفروض را تحقیقاتی تاریخی و معتبر برای همه زمان‌ها به‌حساب می‌آورند و تاریخ همه کشورها را مثل تاریخ اروپا فرض می‌کنند.

چهارم: توجیه فریب؛ اولا- دیدگاه نوسازی چیزی بیش از یک ایدئولوژی جنگ سرد نیست که برای توجیه دخالت‌های آمریکا در جهان سوم طراحی شده است. از همین رو فرانک که از نظریه­پردازان مکتب وابستگی است ادعا می­کند که علوم اجتماعی برای امپراتوری­ها امریکای شمالی، در واقع چهره عریان و برهنه­ای است که در پشت فریب­های ایدئولوژیک قرار دارد؛ ثانیا- پژوهشگران نوسازی توجّه اندکی به نقش عوامل خارجی نظیر تاریخ استعمار، سلطه شرکت‌های چندملیتی بر اقتصاد این کشورها، الگوهای نابرابر تجارت غرب و کشورهای جهان سوم و ماهیت نظام بین­الملل داشته‌اند.[11]



[1]. معتقدند: نوسازی، گرایش به همکاری را در میان جوامع افزایش می­دهد؛ چنانکه لوی می­گوید: «هرچه زمان پیش می­رود، آن­ها و ما به­طور روزافزونی به هم شبیه خواهیم شد ... چون الگوهای نوسازی به­گونه­ای است که هر چه جوامع نوگراتر شوند بیشتر به یکدیگر شبیه خواهند شد.

[2]. تلقی این نظریات این است که کشورهای اروپایی و امریکا از رونق اقتصادی بی­نشیر و دموکراسی باثبات برخوردارند و چون این کشورها پیشرفته­ترین کشورهای جهان به­شمار می­روند، به­عنوان الگویی جهت تقلید دیررسیدگان درآمده­اند.

[3]. همین که کشورهای جهان سوم در تماس با غرب قرار گیرند، دیگر نمی­توانند از حرکت به­سمت نوسازی اجتناب ورزند. گرچه ضریب تغییر کشورها با یکدیگر متفاوت است، اما جهت تغییر در میان آن­ها تفاوتی نخواهد داشت.

[4]. اگرچه نوسازی دارای معضلات و بحران­هایی می­باشد، اما در دراز مدت امری مطلوب به­شمار می­آید که گریزی از آن نیست.

[5] نوسازی، یک تغییر تدریجی و تکاملی است، نه یک تحول انقلابی.

[6]. شامل تمام عرصه‌های زندگی می‌شود از قبیل صنعتی­شدن، شهرنشینی، تحرک اجتماعی، تمایز ساختاری، جدایی دین از سیاست، مشارکت و تمرکزگرایی.

[7]. باید ساختارهای سنتی به‌کلی نابودشده و با ساختارهای مدرن جایگزین شود، زیرا اساسا «سنت» و «نوگرایی» مفاهیمی نامتقارن محسوب می­شوند.

[8]. نوسازی، تغییرات را درونی می­کند؛ مثلا تغییرات در نهاد خانواده بر اساس تمایز ساختاری، دیگر نهادها مانند اقتصاد، رسانه­های جمعی، پلیس و نظایر آن را نیز با تغییر مواجه می­کند. در فرایند نوسازی، تغییر از یک نقطه آغاز می­شود و به تدریج سایر نقاط را نیز در برمی­گیرد.

[9]. آلوین ی.سو، همان، صص: 48 - 51

[10]. آلوین ی.سو، همان، ص: 52

[11]. آلوین ی.سو، همان، صص: 72 - 78

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی